ايثار و بخشش هاى حضرت زهرا
ايثار و بخشش هاى حضرت زهرا
ايثار و بخشش در شب عروسى :
اميرالمؤمنين على عليه السلام زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهريه زهرا عليهم السلام به خدمت رسول خدا تقديم داشت و پيامبر بزرگوار اسلام نيز پولها را در اختيار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: براى فاطمه جهيزيه فراهم كنند…
از جمله خريدها بدين منظور، پيراهن عروسى بود كه به هفت درهم خريدارى شده بود و زهرا آن را در شب عروسى به تن كرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود….
در حالى كه سلمان افسار مركب فاطمه عليهاالسلام را در دست داشت و آرام آرام رو به سوى خانه استيجارى كه در كنار مدينه قرار گرفته بود مى رفتند، ناگهان كنيزى به دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سلام كرد و از مشكلات خود سخن گفت و براى رفع نيازش از آن بانوى گرامى اسلام درخواست كمك نمود…
فاطمه عليهاالسلام به زنانى كه دور او را گرفته بودند فرمودند: كمى آرام باشيد و اطراف مرا مراقبت كنيد و خود از مركب پايين آمد و در ميان كاروان زنان كه مانند نگين او را محاصره كرده بودند، پيرهن تازه را از تنش درآورد و آن را به كنيز سائل بخشيد و خود لباس كهنه پوشيد و حركت به سوى خانه بخت را از سرگرفت…
شب زفاف به پايان رسيد. رسول خدا همراه با كاسه اى شير به ديدار دختر و داماد شتافت، در حالى كه صبحانه ميل مى كردند، رسول خدا فاطمه عليهاالسلام را تماشا مى كرد، در اين حال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متوجه شد كه دخترش زهرا لباس كهنه بر تن دارد، با تعجب پرسيد: دخترم! چرا لباس نو نپوشيده اى؟ فاطمه: پدر جان! ديشب آن را به كنيزى بخشيدم كه نيازمندش بود.
رسول خدا: عزيزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه مى داشتى.
فاطمه: پدرجان! اين درس را از قرآن آموخته ام كه مى فرمايد: در احسان كردن پيوسته چيز مطلوب و مورد علاقه تان را احسان كنيد.
[آل عمران/ 92: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون.] علاوه بر اين، شما نيز هميشه چنين مى كرديد…
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ديگر سخنى نگفت، ولى گويا از درون خود به دخترش عشق مى ورزيد و از چنين ايمان و ايثارگرى او به خود مى باليد.
[عوالم، ج 11، ص 210.] شب عروسى براى هر عروس و دامادى خاطره آميز و بسيار حساس است. زيبايى و آراستگى عروس در چنين شبى در افكار و عشق و علاقه ى آتى داماد مؤثر مى باشد و به عنوان پايه و اساس زندگى مشتركشان به حساب مى آيد، ولى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام با در نظر گرفتن همه ى اين مسائل، تنها پيرهن تازه اش را به سائل مى بخشد و خود پيرهن كهنه مى پوشد.
گردنبند با بركت حضرت زهرا :
حضرت امام صادق عليه السلام از طريق پدرش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مى كند كه بعد از خواندن نماز عصر در كنار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم ناگه پيرمردى وارد شد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! گرسنه ام سيرم كن، عريانم بپوشان، فقيرم كمكم كن.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: برادر عرب! من چيزى در اختيار ندارم كه تو را كمك كنم، ولى تو را به سراغ كسى مى فرستم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند، او كسى است كه با مال و جان ايثار مى كند.
[يؤثر اللَّه على نفسه.] هم اكنون برو به سراغ خانه ى فاطمه…
عرب به همراه بلال به منزل فاطمه عليهاالسلام رفت، (در اين تاريخ منزل او در كنار خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود) بعد از سلام و مدح اهل بيت وضع خود و ديدار با پيامبر را به اطلاع آن بانو رسانيد. (در اين حديث آمده است كه فاطمه و على عليهم السلام مانند خود پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه گرسنه بودند و چيزى در اختيار نداشتند، و پيامبر الهى آگاهانه از اين وضع، مرد عرب را به سراغ فاطمه عليهاالسلام فرستاد) حضرت زهرا عليهاالسلام نخست پوستى كه بر روى آن مى خوابيدند به عرب داد و گفت جز اين در خانه چيزى نداريم، ولى عرب آن را نگرفت و پس داد. سپس فاطمه عليهاالسلام دست به گردنبند برد كه يادگار و هديه دختر حمزه سيدالشهداء بود، آن را به عرب داد و فرمود: بگير، آن را بفروش مشكل خود را برطرف كن. عرب گردنبند را گرفت و شادمان خانه اميدش را ترك گفت و به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد و پس از سخنانى سرانجام عمار ياسر آن را خريد و در عوض بيست دينار و دويست درهم، يك دست لباس و يك رأس مركب داد و اعرابى فقير را خوشحال نمود… عمار گردنبند را به خانه آورد، آن را به عطر معطر ساخت و در برد يمانى گذاشت و تحويل غلامش داد و فرمود: غلام! اين گردنبند را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تحويل ده، تو را نيز به آن حضرت بخشيدم.
غلام به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد و جريان را به عرض آن بزرگوار رسانيد، رسول خدا نيز فرمود: همين گردنبند را به فاطمه عليهاالسلام برسان و تو را به فاطمه بخشيدم.
غلام به در خانه فاطمه عليهاالسلام آمد و پس از عرض ادب و سلام گفت: اى دختر پيامبر اين گردنبند را پدرت مرحمت كرد و مرا به تو بخشيد.
فاطمه عليهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد كرد. در اين هنگام غلام خنديد و گفت: چه گردنبند بابركتى؟! گرسنه را سير كرد، عريان را پوشاند، فقيرى را غنى ساخت، برده اى را آزاد كرد و خود به صاحب اصليش برگشت.[بحارالانوار، ج 43، ص 56، ح 50- جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 144- عوالم، ج 11، ص 184.]